سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام دوستای عزیزم میدونم که فصل امتحاناته و همگی در حال درس خوندنیدمؤدب

منم برای این که خستگی امتحانات از تنتون خارج بشه

میخوام یه خاطره ی باحال از اولین امتحانم براتون تعریف کنم .

اولین امتحانم ریاضی بود .و ساعت 10 امتحانم شروع می شد.

صبح بیدار شدم که کمی درس بخوانم.و خونه هم تنها بودم.

وقتی سرم را از کتاب بلند کردم دیدم که ساعت بیست دقیقه به ده.وااااای

برای همین با عجله اماده شدم و رفتم  توی ایستگاه اتوبوس .

اونجا بود که یادم اومد .

ای داد بیداد یادم رفته گونیا و پرگار و خط کشم رو با خودم بیارمگریه‌آور

برای همین بدو بدو رفتم خونه.

وقتی وسایلم رو برداشتم و داشتم از خونمون می اومدم بیرون

بابام رو دیدم که دم در خونه با ماشین وایساده بود و برای برداشتن  یه کاغذ به خونه اومده بود .

منم خوشحال سوار شدم و به مدرسه رفتم وقتی به مدرسه رسیدم ساعت سه دقیقه به ده بود.

(سرعت عملو حال میکنی؟!!!!!!)پوزخندآفرین

 






تاریخ : سه شنبه 90/10/13 | 10:38 عصر | نویسنده : فرزانه | نظرات ()
       

.: Weblog Themes By BlackSkin :.