سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیامک زد شبی لیلی به مجنون
که هر وقت آمدی از خانه بیرون


بیاور مدرک تحصیلی ات را
گواهی نامه ی پی اچ دی ات را


پدر باید ببیند دکترایت
زمانه بد شده جانم فدایت



دعا کن مدرکت جعلی نباشد
زدانشگاه هاوایی نباشد



وگرنه وای بر احوالت ای مرد
که بابایم بگیرد حالت ای مرد



چو مجنون این پیامک خواند وارفت
به سوی دشت و صحرا کله پا رفت



اس ام اس زد ز آنجا سوی لیلی
که می خواهم تورا قد تریلی



دلم در دام عشقت بی قرار است
ولیکن مدرکم بی اعتبار است



شده از فاکسفورد این دکترا فاکس
مقصر است در این ماجرا فاکس



چه سنگین است بار این جدایی
امان از دست این مدرک گرایی






تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 12:17 صبح | نویسنده : فرزانه | نظرات ()

منم آن بچه پولداری که الان

تو می بینی مرا در این خیابان

همان هستم که شلوارم بودتنگ

لباسم هر ورش باشد به یک رنگ

به چشمم عینک Reyban گذارم

به گوشم هدفون آی پاد گذارم

تو که مبهوت من هر روز بودی

مرا حتما شناسایی نمودی

پرادوم قرمز است و لامبورم زرد

دو بنزم را پدر از “آخن” آورد

دوسالی هم خودم رفتم به خارج

نوشتم اسم خود را توی کالج

و چون در تنبلی ممتاز گشتم

اروپا را که گشتم بازگشتم!

بهار مالزی را دوست دارم

زمستان سوی آلمان رهسپارم

روم گر بهر سرگرمی به پاریس

دو ویلا می خرم در”کان”و در”نیس”

اگر یک هفته در تهران بمانم

روم سوی فشم با دوستانم

ایمیل و فکس من درجنب و جوش است

موبایلم نیز همواره به گوش است

خلاصه زندگی شیرین و خوب است

کجایش حاوی نقص و عیوب است؟

نمی دانم چرا بعضی ز مردم

نمی پویند راه لندن و رم؟!

اگر از غصه دنیا غمینی

سفر باید کنی حتی زمینی!

به یک جا ماندگاری حیف دارد

سفر سوی فرانسه کیف دارد!

چرا نالی ز کمبود و گرانی؟

سفر کن جان من تا می توانی!

ز بی نانی چرا هی می کنی غش؟

بخور شیرینی و پیتزا به جایش!

چرا آخر پراید را دوست داری؟!

بخر بنزی به عنوان سواری!

چرا در شوش مسکن می گزینی؟

نداری ظرفی از پیرکس و چینی!

اتاق منزلت مانند گور است

بیا جردن، ببین اینجا چه جوراست؟!

کمی چون وقت من امروز ضیقه(!)

کنم ایجاز: هان ای بدسلیقه!

اگر از خوب و بد بی اطلاعی

بکن با بنده تشریک مساعی

بگویم تا چه چیزی برگزینی

و در دنیا کجاها را ببینی!

ولی فعلا ندارم وقت تفسیر

که پرواز هلندم می شود دیر!






تاریخ : یکشنبه 90/5/30 | 7:57 عصر | نویسنده : فرزانه | نظرات ()

 خانم ناهید نوری:

به نام خدایی که زن افرید

حکیمانه امثال و من افرید

خدایی که اول تو را از لجن

و بعدا مرا از لجن افرید!

برای من انواع گیسو و موی

برای تو قدری چمن افرید!

مرا شکل طاووس کرد و تو را

شبیه بز و کرگدن افرید!

به نام خدایی که اعجاز کرد

مرا مثل اهو ختن افرید

تو را روز اول به همراه من

رها در بهشت عدن افرید

ولی بعدا امد و از روی لطف

مرا بی کس و بی وطن افرید

خدایی که زیر سبیل شما

بلند گو به جای دهن افرید!

وزیر و وکیل و ریس ات نمود

مرا خانه داری خفن افرید

برای تو یک عالمه کیس خوب

شراره ، پری ، نسترن افرید

برای من اما فقط یک نفر

براد پیت من را حسن افرید

برایم لباس عروسی کشید

و عمری من را در کفن افرید

به نام خدایی که سهم تو را

مساوی تر از سهم من افرید

 پاسخ دندان شکناز نادر جدیدی:

به نام خداوند مرد افرین

که بر حسن صنعش هزار افرین

خدایی که از گل مرا خلق کرد

چنین عاقل و بالغ و نازنین

خدایی که مردی چو من افرید

و شد نام وی احسن الخالقین

پس از افرینش به من هدیه داد

مکانی درون بهشت برین

خدایی که از بس مرا خوب ساخت

ندارم نیازی به لاک  همچنین

رژ و ریمل و خط چشم و کرم

تو زیبایی ام را طبیعی ببین

دماغ و فک و گونه ام  کار اوست

نه کار پزشک و پروتز همین!

نداده مرا عشوه و مکر و ناز

نداده دم مشک من اشک و فین !

مرا ساده و بی ریا افرید

جدا از حسادت و بی خشم و کین

زنی از همین سادگی سود برد

به من گفت از ان سیب قرمز بچین

من ساده چیدم از ان تک درخت

و دادم به او سیب چون انگبین

چو وارد نبودم به دوز و کلک

من افتادم از اسمان بر زمین

و البته در این مرا پند بود

که ای مرد پاکیزه و مه جبین

تو حرف زنان را از ان گوش گیر

و بیرون بده حرفشان را از این

که زن از همان بدو پیدایش ات

نشسته مدام تو را در کمین!

 

 






تاریخ : جمعه 90/5/28 | 7:5 عصر | نویسنده : فرزانه | نظرات ()

دختری کرد سوال از مادر

                                که چه طعم و مزه دارد شوهر ؟

این سخن تا بشنید از دختر

                                   اندکی کرد تامل مادر

گفت: با خود که بدین لعنت هست

                                  گر بگویم مزه اش شیرین است

یا غم شوی روانش کاهد

                              یا بلافاصله شوهر خواهد

ور بگویم مزه ان تلخ است

                             تا ابد می کشد از شوهر دست

لاجرم گفت: برو ای زیبا

                            ترش باشد مزه ی شوهرها

دخترک در تب و در تاب افتاد

                              گفت : مادر دهنم اب افتاد!!!!

 






تاریخ : سه شنبه 90/4/28 | 8:9 عصر | نویسنده : فرزانه | نظرات ()

اهل دانشگاهم

رشته ام الافی است.

جیب هایم خالی است.

پدری دارم . حسرتش یک شب خواب!

دوستانی دارم . همه از دم ناباب.

و خدایی که مرا کرده جواب.

اهل دانشگاهم.

قبله ام استاد است.

جانمازم نمره!

خوب می فهمم.

سهم اینده من بی کاریست .

من نمی دانم که چرا می گویند.

مرد تاجر خوب است.

و مهندس بی کار .

و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست.

جشم ها را باید شست .

جور دیگر باید دید.

باید از ادم دانا ترسید.

باید از قیمت دانش نالید.

و به ان ها فهماند که من اینجا.

فهم را فهمیدم.

من به گور پدر علم و هنر خندیدم.






تاریخ : جمعه 90/2/9 | 10:13 عصر | نویسنده : فرزانه | نظرات ()
       

.: Weblog Themes By BlackSkin :.